پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.



وقتی
نوشته شده در یک شنبه 21 ارديبهشت 1393
بازدید : 1356
نویسنده : حسن عباسی

وقتی

وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست

وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره

وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته

وقتی تو زندگیت ،  زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری

وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می  یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی   بهت بده

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه

وقتی دلت تنگ می شه ،  حتماً  وقتشه با خدای خودت تنها باشی


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



همیشه بخند
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1052
نویسنده : حسن عباسی

همیشه شاد باش و بخند

هیچ چیز در دنیاارزش ناراحت شدن را ندارد، اگر باور نداری این مطلب را بخوان.

چرا ناراحتی؟ ممکن است هرروز فقط با دو حالت رو به رو شوی وقتی که حالت خوب است یا  وقتی که مریض هستی.

اگر حالت خوب باشد که موردی برای ناراحتی وجود ندارد، اما وقتی مریض هستی، باز هم با دو حالت روبرو می شوی : حالت اول وقتی است که در حال خوب شدن هستی و حالت دوم وقتی است که داری از دنیا میری !

اگر حالت رو به بهبودی است که موردی برای ناراحتی وجود ندارد ، اما اگر در حال مردن هستی، باز هم با دو حالت روبرو می شوی یا به بهشت میروی یا به جهنم !

اگر به بهشت بروی که موردی برای ناراحتی وجود ندارد اما اگر به جهنم بروی ، آنجا دوستان زیادی در انتظارت هستند که حتی وقت نمی کنی برای آنها دست تکان بدهی !

پس همیشه شاد باش و بخند

هرگز برای غروب کردن خورشید گریه نکن زیرا آن وقت، اشک هایت به تو مجال نمیدهند تا زیبایی های ستاره را ببینی.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



همیشه به خاطر داشته باشید:
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1066
نویسنده : حسن عباسی

خدا پشت پنجره ایستاده

گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده.

همه زندگیتون ، همه کاراتون رو دیده.

اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!

بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.

همیشه به خاطر داشته باشید:
 
*خدا پشت پنجره ایستاده*


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



هرگز فکر نکنید
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 811
نویسنده : حسن عباسی

هرگز فکر نکنید

عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.

رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشی نیست.

هرگز فکر نکنید دیگران احمقند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



داستان کوتاه : تلاافی مرد از زنش
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1047
نویسنده : حسن عباسی

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , زندگی مشترک , ,



مراقبت از عشق مهمتر از عاشقی است!
نوشته شده در جمعه 19 ارديبهشت 1393
بازدید : 1147
نویسنده : حسن عباسی

مراقبت از عشق مهمتر از عاشقی است!


نمی‌خواهیم رۆیا ببافیم. ما هم می‌دانیم که بعد از گذشت یک دهه از زندگی مشترک شما، خیلی چیزها مثل روز اول نمی‌ماند.

عشق، همسر

روزهای اول عاشق شدن، هیچ کاری برای‌تان سخت نیست. لبخند زدن بخشیدن یا هر روز عاشق‌تر شدن در آن روزها از هر کاری آسان‌تر است اما هر سال که از ازدواج‌تان می‌گذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر می‌شود. با این وجود، شما می‌توانید بعد از گذشت چند دهه از زندگی مشترک‌تان، باز هم آرام و عاشق بمانید. کافی است با چند راه ساده تزریق انرژی به زندگی مشترک‌تان آشنا شوید و با کمک این میانبرها، غباری که در این سال ها روی زندگی‌تان نشسته را پاک کنید.

به یک ریسمان چنگ بزنید

محققان می‌گویند زوج‌هایی که پایه‌های اعتقادی‌شان محکم‌تر است، از زندگی‌شان راضی‌ترند و به هم متعهدترند. در کل زوج‌های مذهبی زندگی مستحکم‌داری دارند و آرامش بیشتری در خانه‌شان حاکم است. اما پیدا کردن معنایی برای زندگی، تنها به عشق میان‌تان کمک نمی‌کند. وقتی شما می‌دانید در کجای این دنیا قرار دارید و از آن چه می‌خواهید، با اطمینان بیشتری قدم برمی‌دارید و به جای ناامید شدن، برای جبران شکست‌های‌تان تلاش می‌کنید. پس بهتر است به دنبال راهی بگردید که به زندگی‌تان معنا می‌دهد.

تائید کنید

 احساس و اعمال همسرتان را تائید کنید. تائید کردن احساس همسرتان شما را از جبهه مقابل درمی آورد و در گفت وگو درکنار هم قرار می دهد. به یاد داشته باشید وقتی همسر شما آزرده است و از موضوعی گله می کند، زمان مناسبی برای نصیحت و ارائه راه حل نیست. شما اول باید به او نشان دهید احساسش برای تان مهم است. او را درک می کنید و دوست دارید حرف هایش را بشنوید. قدم بعدی که یک گفت وگوی منطقی است در چنین شرایطی آسان تر خواهد بود.

پازل درست کنید

بازی‌های دو نفره، بیشتر از آنچه فکرش را می‌کنید می‌تواند شما را به هم نزدیک کند. محققان می‌گویند زوج‌هایی که با هم بازی می‌کنند، از هم دل نمی‌کنند. از نظر آنها دوام زندگی کسانی که برای چند ساعت هم که شده از دنیای جدی و عبوس بزرگ‌تر‌ها فاصله می‌گیرند و کمی با هم کودکی و تفریح می‌کنند بیشتر است. اگر نمی‌خواهید کار عشق‌تان تمام شود، همین امروز پازل، راکت بدمینتون، شطرنج و چند وسیله بازی دو نفره دیگر بخرید و با هم رقابت کنید. وقت نداشتن را بهانه نکنید. شما می‌توانید هر هفته تنها چند ساعت برای این بازی‌ها وقت بگذارید و با خنده‌ها و عصبانیت‌ها و اضطراب‌هایی که وقت برد و باخت سراغ‌تان می‌آید به زندگی‌تان جان دهید.

ستایش کردن یعنی آنچه را در همسرتان تحسین می کنید، به زبان بیاورید. کار دشواری نیست! از خودتان بپرسید چه چیزی را در او تحسین می کنم؟ مطمئن باشید فهرست بلند بالایی تهیه خواهید کرد

بی قید و شرط پذیرش  کنید

همسرتان را همان گونه که هست، دوست داشته باشید. برای داشتن یک پذیرش صحیح، در تفکر خود بازنگری اصولی کنید. این که ما فکر می کنیم اگر همسرمان این گونه باشد، ما می توانیم او را بیشتر دوست داشته باشیم، غلط است. افرادی که چنین تفکری دارند هیچ گاه نمی توانند عشق و علاقه کامل خود را نثار همسرشان کنند. آنها همیشه منتظر یک تغییر هستند تا همسر خود را دوست داشته باشند، در حالی که انسان کامل و بدون عیب وجود ندارد. فقط زمان از دست می رود. اگر همسرتان را بپذیرید، خواهید دید او به احترام این پذیرش بی قید و شرط سعی می کند به خواسته شما نزدیک تر شود.

نکته: برای داشتن یک پذیرش صحیح، در تفکر خود بازنگری اصولی کنید. این‌که ما فکر می‌کنیم اگر همسرمان این گونه باشد، ما می‌توانیم او را بیشتر دوست داشته باشیم، غلط است. افرادی که چنین تفکری دارند هیچ‌گاه نمی‌توانند عشق و علاقه کامل خود را نثار همسرشان کنند.

تکنولوژی لعنتی را‌‌ رها کنید

تکنولوژی این روز‌ها فرصت با هم بودن را از ما گرفته و دیدن‌های حقیقی‌مان را هم مجازی کرده است. در مهمانی آدم‌ها به جای گپ زدن با هم، تبلت یا تلفن همراه‌شان را دست می‌گیرند و با کسانی که در آن جمع نیستند گفتگو می‌کنند. موبایل‌ها و تبلت‌ها حتی نمی‌گذارند آرام و بی‌دغدغه غذای‌تان را بخورید و به سفره شما هم وارد می‌شوند. اما شاید بهتر باشد قانون‌های خانگی را برای استفاده از این ابزار‌ها وضع کنید. مثلا وقت دیدن فیلم یا غذا خوردن، از آنها دل بکنید یا تلاش کنید که در مهمانی کمتر سراغ‌شان بروید. باور کنید هیچ چیز مثل رابطه حقیقی و رو در رو حال شما را بهتر نمی‌کند.

ستایش کنید

ستایش کردن یعنی آنچه را در همسرتان تحسین می کنید، به زبان بیاورید. کار دشواری نیست! از خودتان بپرسید چه چیزی را در او تحسین می کنم؟ مطمئن باشید فهرست بلند بالایی تهیه خواهید کرد. زمانی که در شرایط عادی زندگی صفات خوب همسرتان را بگویید و او را ستایش کنید، هنگام اختلافات، سرزنش های کمتری بین شما رد و بدل می شود.

عشق، همسر

آن جمله جادویی را مدام بگویید

اغلب ما، از نشان دادن احساسات‌مان می‌ترسیم. ترسی که گاهی اسمش را خجالت می‌گذاریم، اجازه نمی‌دهد عشقمان را فریاد زده و دلتنگی‌مان را نشان دهیم. اما باور کنید اطرافیان شما برای آنکه احساس آرامش کنند، به شنیدن برخی جملات نیاز دارند. درست است که می‌دانند دوست‌شان دارید و دلتنگ شان می‌شوید، اما گاهی می‌خواهند این عبارات لذتبخش را از زبان خودتان بشنوند. اگر همسرتان به ماموریت رفته، دلتنگی‌تان را برایش پیامک کنید.

شنیدن را یاد بگیرید

حرف زدن برای اغلب ما آسان‌تر از شنیدن است. اما راه‌های آسان همیشه شما را به نتیجه نمی‌رساند. اگر می‌خواهید قدمی برای حل مشکلات بردارید یا به همسرتان نزدیک‌تر شوید، بیشتر سکوت کنید و بشنوید. در جریان شنیدن، نه تنها به همسرتان احساس خوشایندی می‌دهید و به او نشان می‌دهید که برای‌تان تک تک عبارت‌هایش اهمیت دارد، بلکه شریک زندگی‌تان را بیشتر می‌شناسید و با انتظارات و نیاز‌هایش بیشتر آشنا می‌شوید. پس گذشته از وقت گذاشتن برای شنیدن حرف‌هایش، راه و رسم شنیدن فعال را هم یاد بگیرید. زبان بدن به شما کمک بزرگی خواهد کرد. گاهی سرتان را تکان دهید و با نمایش شادی یا ناراحتی در چهره‌تان، به او ثابت کنید که معنای حرف‌هایش را می‌فهمید اما مراقب باشید. شما روی لبه تیغ حرکت می‌کنید. نشان دادن یک واکنش نادرست و غیرمنتظره می‌تواند به رابطه شما صدمه جدی وارد کند.

ببخشید

زندگی‌تان را به میدان غر زدن‌های دائمی تبدیل نکنید. به جای غر زدن یا جنجال به پا کردن برای موضوعات ساده، به این فکر کنید که آیا خودتان بی‌عیب و نقصید؟ مطمئن باشید که همه ما گاهی به خاطر کاستی‌های‌مان دیگران را رنجانده یا ناامید می‌کنیم. پس به جای آنکه مدام خودتان را در مقام قاضی یا معلم قرار دهید، از کنار مشکلات کوچک آسان‌تر بگذرید و صحبت کردن در مورد آنها را به زمانی که آرام‌ترید موكول کنید. باور کنید انتخاب کلمات بهتر در زمان آرامش تاثیر حرف شما را چند برابر خواهد کرد.

درست دعوا کنید

نمی‌گوییم همه دلخوری‌ها را توی دل‌تان نگه دارید و هیچ وقت با همسرتان یکی به دو نکنید. دعوا کردن یکی از حقوق و حتی نیازهای اساسی شماست. تا زمانی که در مورد مشکلات بحث می‌کنید، برای حل شدن‌شان امید دارید. پس به جای سکوتی که تنها فاصله شما را زیاد می‌کند، با همسرتان بحث کنید. اما یادتان نرود که بحث و دعوا کردن هم آداب خودش را دارد. اگر رفتاری از همسرتان شما را آزار داده، زمین و آسمان را به هم ندوزید و در دعوا تمام اشتباهات پیشین او را رو نکنید. وقت بحث کردن بر‌‌ همان اشتباه او تمرکز کنید و کل شخصیتش را زیر سۆال نبرید. با رفتار منطقی و بحث‌های محترمانه و بی‌حاشیه، به او نشان دهید که مشکل شما‌‌ همان رفتار است، نه همه رفتارهای او.

از کنار مشکلات کوچک آسان‌تر بگذرید و صحبت کردن در مورد آنها را به زمانی که آرام‌ترید موكول کنید. باور کنید انتخاب کلمات بهتر در زمان آرامش تاثیر حرف شما

را چند برابر خواهد کرد

از هم جدا نشوید

چند وقت است که با هم تئاتر نرفته‌اید؟ از آخرین باری که فقط شما دو نفر پشت میز رستوران یا کافه نشسته بودید چقدر گذشته؟ آخرین بار که با هم آشپزی کردید کی بوده؟ اگر پاسخ دادن به این سۆالات برای‌تان سخت است، بدانید که بیش از اندازه از هم فاصله گرفته‌اید. همین امروز بلیت سینما بگیرید و دونفره فیلم ببینید و همین هفته در کنار هم کیک درست کنید و از با هم ساختن و حتی با هم خرابکاری کردن لذت ببرید.

به همسرتان هدیه بدهید

 در مناسبت های ویژه هدیه دادن را فراموش نکنید. با این کار عشق و علاقه خود را نشان می دهید. جمله یا پیامی محبت آمیز نیز بنویسید.

 

فرآوری: نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



خویش را گم کرده ام
نوشته شده در پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393
بازدید : 1196
نویسنده : حسن عباسی

خویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی

 هر چی می گردم نمی دانم کجا افتاده است

در سکوت سرد و غمگین زمان بی هدف .بی یار و یاور می روم

 شاید

در دشتی که نامش زندگی است باز یایم آنچه را گم کرده ام


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



میلاد مبارک حضرت فاطمه زهرا (س)
نوشته شده در یک شنبه 31 فروردين 1393
بازدید : 1005
نویسنده : حسن عباسی

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل

صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر

را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .


:: موضوعات مرتبط: جوانان , حجاب و عفاف , ,



برگرد...
نوشته شده در دو شنبه 15 فروردين 1393
بازدید : 1188
نویسنده : حسن عباسی
افسران - برگرد که بر بهارمان میخندند
 
برگرد که بر بهارمان میخندند
 
یک عده به حال زارمان میخندند
 
انقدر نبودنت به طول انجامید 
 
دارند به انتظارمان میخندند
 
(اللهم عجل الولیک الفرج)

:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



اشتباه !
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1467
نویسنده : حسن عباسی

اگه گفتی اشتباهش کجاست؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد 



.

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , , ,



حرف تا عمل
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1561
نویسنده : حسن عباسی


:: موضوعات مرتبط: , جوانان , تفکر و اندیشه , ,



حتما بخونید مطمئنم برایتان جالب خواهد بود!
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1599
نویسنده : حسن عباسی

حالش خیلی عجیب بود
فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گولش زد
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم
دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم
من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم
با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد و هم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم
گفتن: نه ، گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم
کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد........


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



هنوز با این گرانـــــے ها
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1677
نویسنده : حسن عباسی
افسران -  گفت: هنوز با این گرانـــــے ها پای آرمان ها ےانقلاب و رهبرت هستــی؟
 
گفت:

 هنوز با این گرانـــــے ها پای آرمان ها ےانقلاب و رهبرت هستــی؟

گفتم:

در مکتب امام حسین علیه السلام،ممکن است زمانے آب هم برای نوشـــــیدن نداشته باشیم!


:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , ,



نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1838
نویسنده : حسن عباسی
1_07a44ea6ea36a7e78f4cd7577b30167c.jpg

:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



گاهی
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1799
نویسنده : حسن عباسی

گاهی چادرم خاکی می شود...!

چادر مشکی ام از در و دیوار شهر خاکی می شود...!

از نگاه های طعنه آمیز خاکی می شود...!

از حرف های سیاه خاکی می شود...!

وگاهی چادرم را خودم خاکی می کنم...!

چادرم را می شویم تا غبار شهر را از رویش پاک کنم...!

تا سنگینی نگاه ها را پاک کنم ...!

باهمه ی این حرفها،چادرخاکی ام راباتمام وجودم،دوست دارم...

وآن رابا افتخار،به سرمیکنم،بیادچادرخاکی مادرم زهرا(س)دربین کوچه های غریب مدینه...

85301552080313633417-1394310547.jpg


:: موضوعات مرتبط: جوانان , حجاب و عفاف , ,



بخش حدیث :
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393
بازدید : 1186
نویسنده : حسن عباسی

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:

مردی که در برابر دیدگانش و با رضایت و اجازه او، زنش آرایش کند و از خانه بیرون رود و در معرض دید همگان قرار گیرد به هر قدمی که آن زن برمی دارد خانه ای از آتش برای شوهرش بنا می شود.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,



خدایــــــــــــــا
نوشته شده در یک شنبه 17 فروردين 1393
بازدید : 935
نویسنده : حسن عباسی


عده ی زیادی هستند كه منتظر خوشبختی هستن ... اما غافل از اینكه قانون طبیعت برعكسه و خوشبختی منتظر ماست ... زیرا ما خالق خوشبختی هستیم

پس خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم

امام علی(ع):آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستین ها را بالا بزن
آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند.

در میان هر سیب ، دانه ها محدود است/در دل هر دانه ، سیبها نامحدود/چیستانیست عجیب! دانه باشیم.نه سیب...


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



تا حـــــــالا خــــــــــدا رو ســــرچ کردی ؟؟!!
نوشته شده در یک شنبه 17 فروردين 1393
بازدید : 838
نویسنده : حسن عباسی

 

 

از ابـــــــــــو سعیــــــد ابوالخیــــــر پرسیدند

 

خـــــــــــــدا را کـــــــــــــــــــــــــجا جوییــــم

 

ابـــــــــــــو سعیــــــــد در پاســـــــــــخ گفتد

 

کــــجا جـــــــستیـــــــــد کـــــــه نیـــافتید ؟


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



شوالیه
نوشته شده در یک شنبه 16 فروردين 1393
بازدید : 789
نویسنده : حسن عباسی

شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که خدا فقط بلد استاز ما چیزی بخواهد، در حالی که خودش به خاطر ما کاری نمی کند.
دیگری گفت: من هم می آیم تا ایمانم را نشان بدهم.
همان شب به قله کوه رسیدند… و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ های روی زمین را بر پشت اسبانتان بگذارید.
شوالیه ی اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم. من که اطاعت نمی کنم.
اما شوالیه ی دوم به دستور عمل کرد. هنگام برگشت، سپیده دم بود، و نخستین پرتوهای آفتاب بر سنگ های شوالیه ی پارسا تابید: الماس ناب بودند.
استاد می گوید: تصمیم های خداوند اسرارآمیز، اما همواره به سود ماست.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,



× مرد پلید ×
نوشته شده در یک شنبه 16 فروردين 1393
بازدید : 727
نویسنده : حسن عباسی

مرد پلیدی، درآستانه مرگ، کنار دروازه ی دوزخ به فرشته ای برمی خورد.
فرشته به او می گوید: فقط کافی است در زندگی ات یک کار خوب انجام داده باشی، و همان یاری ات می کند. خوب فکر کن.
مرد به یاد می آورد که یک بار، هنگامی که در جنگلی راه می رفت، عنکبوتی را سر راهش دید و راهش را کج کرد تا آن را له نکند.
فرشته لبخند می زند و تار عنکبوتی از آسمان فرود می آید. تا مرد بتواند از راه آن به بهشت صعود کند. گروهی از محکومان دیگر نیز از تار عنکبوت استفاده می کنند و شروع می کنند به بالا رفتن از آن. اما مرد، از ترس پاره شدن تار، به سوی آنها برمی گردد و آنها را هل می دهد. در همین لحظه، تار پاره می شود، و مرد بار دیگر به دوزخ برمی گردد…
صدای فرشته را می شنود که: افسوس، خودخواهی ات تنها کار خوبی را که انجام داده بودی، به پلیدی تبدیل کرد…


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,



مرد مقدس.
نوشته شده در یک شنبه 16 فروردين 1393
بازدید : 755
نویسنده : حسن عباسی

شیطانی به شیطان دیگر گفت: آن مرد مقدس متواضع رانگاه کن که در جاده راه
می رود. دراین فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم…
رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد…تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.
اما شیطان دیگر، بدون توجه به این حرف خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل دراورد و در برابر مرد ظاهر شد.
گفت: آمده ام به تو کمک کنم.
مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی… من در زندگی ام کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.
و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است….


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,



معلم !
نوشته شده در یک شنبه 17 فروردين 1393
بازدید : 1032
نویسنده : حسن عباسی

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما

سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که

نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در

روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و

فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به

من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ،

نخواهد موشک هوا کند .


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



دوستان التماس دعا
نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1393
بازدید : 786
نویسنده : حسن عباسی


 

این رسم ازلی و ابدی ماست،
که دعا کنیم،
برای زخمی از جنس هم،
من برای تو...
و تو برای من!
فردا ( جمعه ) امتحان سرنوشت سازی دارم از همه
دوستانی که این مطلب میبینن تقاضا دارم لطفا دعایم
بفرمایید اگر مصلحت بنده در این باشد قبول شوم.

:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



بازدید : 595
نویسنده : حسن عباسی

 

امام جواد علیه‌السلام: تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد نعمتهای خداوند قطع نمی‌شود.

امام محمد تقی علیه‌السلام: بدان که از دید خداوند پنهان نیستی پس بنگر که چگونه هستی!

 

نفرین بر آن محرم نامحرم

که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت

 

                                            آه! ای خورشید عشق

ای مولای جوان من

چه زود غروب کردی!

التماس دعا 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد
نوشته شده در چهار شنبه 31 مرداد 1393
بازدید : 749
نویسنده : حسن عباسی

شهادت ششمین نور از انوار الهی حضرتامام جعفر صادق (ع) پایگزار مذهب شیعه را خدمت شما و همه ی مسلمین بخصوص شیعیان تسلیت عرض می کنیم .


  یکی از آخرین وصایای امام همام تأکید بر نماز است.
بطوریکه فرموده اند :
شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نخواهد رسید.

امام صادق (ع) : کسی که میخواهد بدون داشتن ایل و تبار،عزتمند و بی آنکه مالی داشته باشد بینیاز و بدون قدرتی خواص با هیبت باشد،از ذلت معصیت خدا به عزت طاعت او در آید"

التماس دعا


:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!
نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391
بازدید : 791
نویسنده : حسن عباسی

لطفا روی خون شهدا پا بگذارید!!!!!

میدانی این حرف ، حرف کیست؟

آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،من و تویی که هر روز

ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم.

من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،

من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،

من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،

و من وتویی که...

تعجب کرده ای؟

تعجب نکن .

مگر غیر از این است؟

کدامتان ادعایی بر خلاف این دارید؟

کدامتان از مفهوم این حرف خود را دور میدانید؟

اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:

صبحت را با یاد چه کسی آغاز کردی؟بایاد خدا؟؟!؟!؟

گفتی ساعت چند نماز صبحت را خواندی؟نکنه گفتی باز هم قضا شد؟

وای برما، مگر فراموش کرده ایم حکایت آن شخصی که نزد

امام زمان (عج) رفت ولی با بی توجهی ایشان رو به رو شد،

شخص ناراحت شد و علت را جویا شد،مگر غیر از این بود که امام(عج)

سه بار پشت سر هم فرمودند:

از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است

کسی که نماز مغربش را آنقدر به تاخیر افکند که ستاره ها در آسمان

پدیدار شوند و از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،

از رحمت خدا به دور است، کسی که نماز صبحش را آنقدر به تاخیر اندازد که

ستاره ها از آسمان محو شوند؟پس چرا فراموش کرده ایم؟چرا ندای حق را نمی شنویم؟


کمی بیا جلوتر،امروز برای بیرون رفتنت چه کردی؟

بگذار از قبل از بیرون رفتنت سوال کنم،امروز کدام مانتو یا کدام لباست را پوشیدی؟

باز هم بیا جلوتر،می خواهم از زمانی که سوار بر ماشینت شدی برایم بگویی،

در راه کدام آهنگ را گوش دادی؟ آیا این ها مورد رضایت امام زمان(عج)بود؟

باز هم بیا جلوتر، چند بار به نامحرم چشم دوختی و

چند بار سعی در متوجه کردن دیگران داشتی؟

چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،

در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودت،بگو،نترس،

برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،

بگو که دیگر واجباتم برایم بی اهمیت شده است،

بگو که از محرمات لذت می برم و غافلم از حال مولایم امام زمان(عج)،

بگو که خون شهدا و عقایدشان برایم بی ارزش شده است نه در گفتارم،بلکه در عملم،

بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ام و دل زینب کبری(س) را خون کرده ام،

بگو آنقدر غرق دنیا گشته ام که یادم رفته است،شهدا زنده اند و شاهد بر اعمالم،

بگو آنقدر غافلم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ام.


حال تو چه میگویی؟باز هم مخالفت میکنی؟اگر هنوز هم قبول نکرده ای،

از دیگران بپرس تا برایت بگویند،از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،

تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،تا برایت از لب های تشنه بگویند،

تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،تا برایت از جنون بگویند،

تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،

تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،

تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،

تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،

تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،

بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.

آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟

آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟

مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ

بر روی خار ها دراز میکشیدند تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.


می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟

نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،

بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.

نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،

پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:

اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،

بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و

بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقه(س) ،

نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنی،

زیرا میدانم که شرمنده خواهی شد.

حال نگاهی به خود بیانداز،ببین آیا باز هم میتوانی بگویی*العجل یا مولای*

در حالی که تو باعث میشوی هر جمعه چشم های مولایت بگریند

و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.


حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،

افسوس که همه خفته اند.

پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.

یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)

الغوث،الغوث،الغوث

ادرکنی، ادرکنی،ادرکنی

الساعه،الساعه،الساعه

العجل،العجل،العجل

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , ,



تعداد صفحات : 16