پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.



عشق عشق عشق
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1393
بازدید : 825
نویسنده : حسن عباسی



آیا حسن ظن به معنای سادلوح بودن و زود باوری است ؟
نوشته شده در سه شنبه 27 مرداد 1393
بازدید : 1050
نویسنده : حسن عباسی

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



17راهکار درمان وابستگی به نامحرم
نوشته شده در سه شنبه 21 مرداد 1393
بازدید : 715
نویسنده : حسن عباسی

 

متأسفانه مسأله رفاقت بین دختران و پسران نامحرم بسیار افزایش یافته و جوانان زیادی پا در این وادی نا امن گذاشته اند و بسیار هم خشنود هستند ،اما این خشنودی دیری نمی پاید و و این روابط اثرات سوء خود را نشان می دهد ، و هنگامی که یک رابطه رو به سردی نهاده و خاتمه می یابد طرفین می مانند و دنیایی از سردی و افسردگی ...
احساس شدید نیاز عاطفی و تنهایی آن ها رنج می دهد ،دقیقا مثل یک شخص سیگاری که در صدد ترک سیگار است و بسیار به نظرش سخت و غیر ممکن می آید .
اما در مورد راهكارهای فراموشی موارد زیر را به شما معرفی می‌كنیم كه امیدواریم بتواند به شما كمك كند.

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



بابهترین شیوه های تعامل با همسر آشنا شوید!
نوشته شده در سه شنبه 25 مرداد 1393
بازدید : 714
نویسنده : حسن عباسی

بابهترین شیوه های تعامل با همسر آشنا شوید

بهترین شیوه های تعامل با همسر


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



جایگاه تقدیر و قسمت در ازدواج
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1393
بازدید : 730
نویسنده : حسن عباسی

 

قسمت در ازدواج

"اگر قسمت باشد می‌شود و اگر نباشد نمی‌شود" این جمله را بارها و بارها شاید شنیده باشید و برداشتی از آن در ذهن‌تان جا گرفته باشد و در بسیاری از امور از آن برداشت در تصمیمات‌تان استفاده کرده باشید. قطعا نقش قسمت و تقدیر الهی را نمی‌توان در زندگی انکار کرد ولی تفسیر و نوع نگاه ما به مقدرات الهی از اهمیت بالایی برخوردار است...

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



بازدید : 690
نویسنده : حسن عباسی

مي‌خواهيد تكليف ماجرايي را كه مثل خوره به ذهن‌تان افتاده روشن كنيد؟ همسرتان با شنيدن اولين جمله در مقابل‌تان مي‌ايستد و با حرف‌ها يا زبان بي‌زباني مي‌گويد كه ميلي به شنيدن حرف‌هاي‌تان ندارد؟

در چنين شرايطي احتمالا يك امتياز منفي ديگر به نمره‌هاي منفي او اضافه مي‌كنيد و در ذهن‌تان از شريك زندگي‌تان، مردي سرد و بي‌منطق مي‌سازيد كه ميلي به حل كردن مشكلات ريز و درشت زناشويي ندارد.

چه زمانی برای مذاکره با همسر مناسب وچه زمانی نا مناسب است

اگر اين فكر و خيال‌ها شما را هر روز از او دورتر مي‌كند، مراقب باشيد. شايد اين‌بار در مورد او زود قضاوت كرده باشيد و اين فاصله نه به‌خاطر بي‌ميلي همسرتان به بهتر شدن اين رابطه، بلكه به دليل وقت‌نشناسي شما ايجاد شده باشد. پيش از آنكه روي مرد زندگي‌تان برچسبي بزنيد و از او در ذهن‌تان مردي بي‌تفاوت بسازيد اين مطلب را بخوانيد.

دكتر جمشيد بيگدلي، روانشناس و مشاور، بدترين زمان‌ها براي گفت‌وگو‌هاي حساس را به شما معرفي مي‌كند.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



رازهای آقایان را بشناسید:
نوشته شده در شنبه 22 مرداد 1393
بازدید : 705
نویسنده : حسن عباسی

مسائل مردانه که اغلب باعث لطمه به روحیه و روان آقایان نیز می شوند عبارتند از  مسائلی مانند نیاز به آرامش ،نیاز به تعریف و تمجید ، لذت جنسی وکمبود عاطفه و… باشد در اینجا میخواهیم بیشتربه رازهای آقایان بپردازیم.
 

رازهای آقایان را بشناسید



:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



این جملات را هرگز به همسرتان نگویید :
نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1393
بازدید : 650
نویسنده : حسن عباسی

این جمله ها را هرگز به همسرتان نگویید .

شما خیلی راحت می توانید هر آنچه می خواهید به شوهرتان بگویید اما اگر مراقب صحبت کردن خود نباشید، ممکن است او صحبت های شما را به شکلی ناخوشایند درک کند.

شاید شما نگرانی های معقولی داشته باشید یا می خواهید به موضوع هایی اشاره کنید که در زندگیتان نقشی اساسی دارد اما بیان این مسایل با روشی نادرست، در مدت زمانی طولانی، احساسات شوهرتان را جریحه دار و رابطه بین شما را متشنج می کند.

به قول «جودی فورد»، روان درمانگر آمریکایی و نویسنده کتاب «هر روز با عشق»، مهارت سخن گفتن مهرآمیز را تمام زوج ها باید بیاموزند...

از نظر او ۸ جمله کلیشه ای وجود دارند که هرگز نباید به مهم ترین فرد زندگی تان بگویید:


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



بازدید : 556
نویسنده : حسن عباسی

امروزه پرونده‌های متعددی از دستگاه قضایی برای اظهارنظر در مورد طلاق زوج‌ها ارجاع داده می‌شود که اگر قبل از ازدواج دقت بیشتری می‌شد، امروز كار به طلاق نمی‌‌كشید.

ازدواج در جامعه ما بسیار پرهزینه و پرتشریفات و از طرفی طلاق به‌خصوص برای خانم‌ها عارضه‌دارتر است بنابراین باید تلاش شود تا از میزان طلاق به‌خصوص به علل پزشکی کاسته شود.

 

 

حتما از سلامت خود و همسر آینده تان قبل از ازدواج مطمئن شوید.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



بازدید : 664
نویسنده : حسن عباسی

چگونه میتوان با وسوسه های گناه آلود دوران مجردی مبارزه کرد؟؟

مردان مجرد

جوان مجرد که امکان ازدواج ندارد و فشار زیادی متحمل می‌گردد، چه کند که مبتلا به زنا یا اسمتناء نگردد، چگونه می‌توان با وسوسه‌ها مبارزه کرد؟

مشکل ازدواج مشکل یک فرد خاص نیست بلکه مشکل میلیون ها جوان اعم از دانشجو و غیر دانشجو است که حل آن هم نیاز به کارهای فرهنگی مناسب، تأمین بودجه هنگفت، حل مسأله اشتغال و ده ها مسأله دیگر دارد و این کارها نیازمند زمان و کارهای کارشناسی صحیح می باشد که طبعا حل کامل آن در مدت زمان کوتاه چیزی شبیه معجزه است.

البته ممکن است هر کسی فکر کند فقط افراد نادری مثل او این حالت شدید شهوانی را دارند در صورتی که اینچنین نیست همه جوانان این نیاز جنسی را دارند.

شهوت جنسی یکی از نیازهای ضروری رشد جسم است که از یک سو ارضای آن لذت شدیدی دارد و از سوی دیگر سرکوب یا اِعمال ریاضت و سختی به آن، آثار سوء و تخریبی شدیدی بر جسم، روان، روح، اعصاب، اخلاق و حتی دین انسان وارد می‌کند.

عقل سالم در بدن سالم است. و بدن سالم، بدنی است که نیازهایش به موقع، بر اساس برنامه هدفمند و از طریق درست برآورده شود.

نه کسی حق دارد [و نه کار درستی است] که آن قدر مشغول نماز و روزه و ذکر گردد که حیات دنیوی، بدن و نیازهایش را فراموش کند و نه کسی حق دارد [و نه کار درستی است] که آن قدر متوجه حیات دنیا و ارضای نیازهای شهوانی گردد که خودش، راهش، کمالش و آخرتش را فراموش کند.

لذا فرمود:

«‌زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَ الْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران، ۱۴)

ترجمه:

 

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



اگر این خصوصیات را دارید ازدواج نکنید !!
نوشته شده در شنبه 18 مرداد 1393
بازدید : 663
نویسنده : حسن عباسی



گاهی فکر می کنم
نوشته شده در شنبه 18 مرداد 1393
بازدید : 821
نویسنده : حسن عباسی

گاهی فکر می کنم قابلیت تبدیل شدن به یک جنایتکار یا قاتل زنجیره ای را دارم. از همان صبح که پایم را از در بیرون می گذارم این حسم گل می کند. از دست آدم هایی که موقع سوار شدن به تاکسی و اتوبوس با تمام قوا هل می دهند. از دست آدم هایی که با دقت تمام موقع پیامک نوشتن به صفحه تلفن همراهم زل می زنند. از دست آدم هایی که بعد از گرفتن تراکت تبلیغاتی از دست فرد پخش کننده، بدون هیچ مکثی آن را روی زمین می اندازند. وای از دست آدم هایی که فکر می کنند جلو زدن از دو نفر در صف نانوایی هم یک موفقیت بزرگ است. از دست کارمندانی که فکر می کنند راه انداختن کار ارباب رجوع از سر لطف شان است نه وظیفه. از دست آدم هایی که فکر می کنند فقط خودشان پول ندارند و بقیه در رفاه هستند. در حالی که دغدغه شان عقب افتادن از آخرین مدل تلفن همراهی است که تازه وارد بازار شده! و از دست همه آدم هایی که رفتارشان باب میل خودم نیست. و از دست خودم که یادم می رود وقتی صبح های جمعه از خانه بیرون می آیم و همین آدم ها را در خیابان نمی بینم حالتی شبیه دق کردن به من دست می دهد.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



بازدید : 601
نویسنده : حسن عباسی

چشم به راهی یک قاب شکسته است. از آن قاب ها که دوست داری از دیوار جدایش کنی و به جای آن چارچوب پنجره ای بگذاری رو به آسمانی پر از تکه های سپید ابر. اما ابر ها که گذشتند و باریدند و تمام شدند باز تو می مانی و نگاه های آب گرفته. چشم به راهی، یک ریل بی انتهای کهنه است. از آن ریل ها که واحد انتظارش قطار بر ایستگاه است. که در هر کدامش باید ساعت ها بنشینی تا مگر چمدانی آشنا پای یکی از پله های فرسوده پیاده شود. اما سوت رفتن که زده می شود و مسافرت نمی آید باز تو می مانی و نگاه های موازی. چشم به راهی، یک سر درد بی امان است. از آن سر درد ها که فقط قرص رسیدن آرامش می کند. اما وقت ماندن که سر رسید و بی وقتی رفتن که آمد، باز تو می مانی و نگاه های بی درمان. چشم به راهی یک ترس پنهان است از آن ترس ها که نفس می بُرَد و جان می بَرَد. پیرت می کند، پیر. حتی اگر یک نفس باشد.


:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



اهمیت شب قدر آیت الله جوادی‌آملی
نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393
بازدید : 580
نویسنده : حسن عباسی
 


آیت‌الله العظمی جوادی‌آملی در گفتاری با موضوع اهمیت شب قدر گفت: در شب قدر اگر بار خودبینی را بر زمین بگذاریم، پرواز آسان است.

متن کامل سخنان مرجع تقلید بزرگ شیعیان، به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم
 

در شب قدر، سخن از «لَیلَة القَدرِ خِیر مِنْ ألفِ شَهر است» که انسان یک شبه ره هشتاد ساله می‌رود، این راه دشوار نیست. اگر دشوار بود ما را امر نمی‌کردند، دعوت نمی‌کردند. دشواری مال کسی است که کوله بار خود را بر دوش دارد. اگر بار خودبینی را به زمین بگذارد، سبک می‌شود. وقتی سبک شد، پروازش آسان است! این پرکشیدن با سنگین بال و سنگین بار بودن ممکن نیست.

اگر قرآن به سر می‌گذاریم، هدف تنها این نباشد که خدا گناهان ما را بیامرزد، ما را به جهنم نبرد، ما را به بهشت ببرد. اینها ریخت و پاش سفره شب قدر است. وقتی یک دوستی سفره‌ای پهن می‌کند، مائده الهی و مَأدبة الهی می‌چیند، مهمان‌های خود را به بهترین وجه پذیرایی می‌کند. وقتی مهمان‌ها برخاستند، سفره برچیده می‌شود، آن ریزه‌های سفره را می‌ریزند؛ مرغ‌ها آن ریزه‌های سفره را می‌چینند.

ریزه سفره شب قدر این است که کسی نسوزد، به جهنم نرود. اینها شب قدر نیست. شب قدر آن است که انسان طیّار گونه دست هزارها نفر را بگیرد و به بهشت ببرد. در دنیا رفتار او، گفتار او، سیرت او، سریرت او، سنّت او آموزنده باشد. هزارها نفر را زنده کند و در آخرت هم هزارها نفر را به همراه خود به بهشت ببرد. اگر ما بتوانیم در کنار سفره الهی و دولت قرآن بنشینیم، چرا در ته صفوف و صَفُّ النِعال قرار بگیریم به دنبال آن ریزه‌های سفره تکان‌ها باشیم که از سفره تکانده شده چیزی به ما برسد؟!

به ما گفتند: هر کسی به اندازه قدر خود شب قدر را درک می‌کند و قدر هر کسی هم به اندازه قدر همت اوست. اگر ما به اندازه همت مان دولت قرآن را و دولت قدر را می‌توانیم ادراک کنیم، چرا همت نطلبیم ما قبل از اینکه از خدا مظروف بخواهیم، ظرف و ظرفیت هم طلب بکنیم. هرگز نمی‌توان گفت: چون ما ظرفیت‌مان اینقدر بود، خدا به ما اینقدر داد. این سخن نیمی از ثواب است، نه هر ثوابی و همه ثواب.

سخن صائب، ثواب، منزه از خطا، مبرّای از اشتباه آن است که هم ظرف بخواهیم، هم مظروف، یعنی خدا دو فیض دارد: با یک فیض ظرفیت می‌دهد با فیض دیگر این ظرف را پُرِ از مظروف می‌کند و به تعبیر اهل معرفت اگر هر فیضی به اندازه ظرفیت باشد که ما اِبداع نخواهیم داشت. ما هم از خدا قابلیت طلب بکنیم، هم مقبول را بخواهیم. هم ظرف طلب بکنیم، هم مظروف طلب بکنیم. این همت اگر در ما زنده شد؛ هرگز نمی‌گوییم لیاقت ما همین مقدار بود. از ما خواستن و از ذات أقدس إله اِجابت کردن!

بنابراین دولت قرآن دولتی است که لِیلة القَدرِ خِیر مِنْ ألفِ شَهر است. ریزه‌های این سفره، ریخت و پاش این مائده همان است که کسی نسوزد، حوائج‌اش برطرف بشود، بیماران شِفا پیدا کنند، دُیون تَادیه بشود، مشکلات معیشت و تورّم و مسکن و ازدواج حلّ بشود شب قدر یعنی شبی که خِیر مِنْ ألفِ شَهر. اگر وَ مَا أدراکَ مَا لِیلَهُ القَدر، اگر فهمیدن او مشکل است، پیدا کردن‌اش هم مشکل‌تر. منتها اگر کسی با مفهوم اُنس گرفت، درک این معانی برای او مشکل است. اگر کوله بار خودبینی و خودخواهی و دنیا طلبی بر دوش او بسته است، طی این راه برای او مشکل است. اینها را که بگذارد کنار، هم فهمیدنش آسان است، هم پرکشیدنش.»


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



تنظیم باد نفس
نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1393
بازدید : 694
نویسنده : حسن عباسی

انسان موجودی است با قابلیت رشد و کمال که می تواند هر روزِ خود را بهتر از دیروزش بسازد. پیشرفت در مسایل مادی و معنوی تنها از ویژگی های انسان است که هیچ موجودی در این عالم چنین دارایی عظیمی ندارد.

اما مشکل اینجا است که گاه انسان در برخی از ابعاد زندگی رشد روز افزونی می یابد و سرآمد می شود, اما در ابعاد دیگر وجودش همانند یک طفل نوباوه  باقی می ماند.

راستی اگر می توانستیم قیافه ای از انسان را ببینیم که مجموعه ابعاد مادی و معنوش را نشان می داد, برخی قیافه ها چه مضحک و خنده دار به نظر می آمد. درست مثل کاریکاتوری از یک بدنساز چاق و چله به همراه سر یک کودک دو ساله و یا یک  مرد سیاه چهره لاغر با دستانی سفید و تپلی.

شاید دیده باشیم ثروتمندانی را که بویی از دینداری و ارزشهای انسانی نبرده اند و تنها حسابهای بانکیشان سر به فلک کشیده است. و یا نمازگزارانی را که خرقه تزویر به تن کرده اند و بی عرضگی خود را در کسب معاش به گردن معنویات و نماز و راز و نیاز گذارده اند.

حتی تحصیل کرده هایی که لقب دکتری را به یدک می کشند اما توان گرداندن یک زندگی دو نفره را هم ندارند. و یا صاحب منصبانی که سخن گفتن با همسر و فرزندان خود را نیاموخته اند.

رشد بادکنکی

در این میان جناب شیطان نیز دست روی دست نگذاشته و بیکار ننشسته است. گویا او هم یک تلمبه قوی باد در دست دارد و از آن برای رشد بادکنکی انسانها استفاده خوبی می برد.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



زندگی خصوصی آن مداح و این مجری به ما چه؟!
نوشته شده در شنبه 3 مرداد 1393
بازدید : 634
نویسنده : حسن عباسی

 


کم نیستند کسانی که گمان می کنند اگر آنچه می گویند واقعیت باشد گناهی متوجه آنان نیست؛ در حالی که بدِ دیگران را گفتن و یا درباره دیگران، بد گفتن اگر راست باشد غیبت است و اگر دروغ باشد تهمت.


 

آبروحیات اجتماعی انسان بسته به آبروی اوست برای همین به آن حیثیت اجتماعی هم می گویند. آبرو در بین مردم همان کاری را می کند که روح برای بدن می کند برای همین است که مردم همان اندازه که به فکر جان خود هستند به فکر آبروی خویشند؛ بلکه بیشتر از آن؛ چرا که حاضرند برای حفظ آبروی خود، جانشان را به خطر اندازند و یا حتی به راحتی از آن بگذرند. همه می دانند کسی که در جامعه آبرو ندارد بسان مرده ایست که مردم با تنفر و انزجار تلاش می کنند چشمشان به او نیفتد و اگر افتاد رخ برکشند و با سرعت از کنارش عبور کنند.

این گوهر عزیزتر از جان، گاهی چه بی رحمانه و ناجوانمردانه بازیچه دست عده ای می شود و در چشم بر هم زدنی و مثل آب خوردن از هستی ساقط می گردد. چه آنها که با غرض به حیثیت افراد یورش می برند و چه آنها که با چشمانی ذوق زده از یک کشف بزرگ در لگدمالی شرف و آبروی یک انسان شرکت می کنند؛ همه در خلق این جنایت، شریک جرمند.

و این یکی از دردهای بزرگ جامعه ماست. کافیست خبری غیر منتظره از طریقی حتی از طریق یک پیامک سرگردان به دست این عده برسد که البته هر چه بدتر بهتر؛ هر چه وقیح تر خوشایندتر و هر چه شخصیت خبر، نام آشناتر باشد برای این عده جذاب تر خواهد بود.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



بازدید : 647
نویسنده : حسن عباسی

 


اگر امروز آخرین روز زندگیمان باشد چه؟ اگر خوابیدیم و بیدار نشدیم چه؟ واقعا اگر یک روز از زندگیت باقی مانده باشد چه کار میکنی؟


 

مرگ

گاهی اوقات در زندگی اتفاقاتی می افتد که در عین سادگی تأثیر بسیار عمیقی روی ما می گذارد . روزی با دوستی مشغول بگو بخند بودیم و نزدیک زمان امتحانات و از نداشتن وقت گله می کردیم و بر همه فرصت هایی که برای درس خواندن از دست داده بودیم حسرت می خوردیم و قول و قرار می گذاشتیم که ترم بعد چنین می کنیم و چنان می کنیم .

 و با وعده اینکه ترم بعد جبران می کنیم خودمان را از همه سهل انگاری هایی که کرده بودیم مبرا کردیم و باز خنده و شوخی، دوستم گفت: «خدا رو شکر که ترم یعدی هم هست و ترم آخر نیستیم  وإلّا به  کدام امید می خواستیم زنده بمانیم ...».

بعد به فکر فرو رفت و گفت واقعا اگر ترم بعدی نبود چه؟ اگر به ترم بعد نرسیدیم و مُردیم چه ؟ اگر امروز آخرین روز زندگیمان باشد چه؟ اگر خوابیدیم و بیدار نشدیم چه؟ و در آخر هم پرسید واقعا اگر یک روز از زندگیت باقی مانده باشد چه کار میکنی ؟

این سۆال چون سوزن در مغز من فرو رفت که وای یک روز خیلی کم است من خیلی کار دارم ، من دل های بسیاری را شکسته ام که نیاز به دلجویی دارد، من غیبت ها کرده ام، تهمت ها زده ام، من محبت های زیادی در دلم دارم و هرگز بروز نداده ام، مدت هاست می خواستم به پدرم بگویم که چقدر دوستش دارم و می خواهم دستش را ببوسم، من مدت هاست شاخه ای گل برای مادرم نخریده ام ، من دلم نمی خواهد بمیرم ... واقعا یک روز فرصت کم نیست؟ این بی انصافی است این همه سال هدر دادن را من چطور در یک روز جبران کنم؟

سرم درد گرفت چرا باید این سۆال را از من می پرسید؟ ولی لحظه ای با خودم فکر کردم این دوست ما یک فرضی را مطرح کرد که در هر صورت روزی اتفاق می افتد، اما من چرا اینقدر به هم ریختم ؟ حضرت عزرائیل که همان یک روز قبل از اینکه به سراغ ما بیاید هم خبر نمی کند وقتی آمد باید برویم اما و اگر هم ندارد ....

تصورش را بکنید در این لحظه ای که من و شما داریم این متن را می خوانیم  در گوشه گوشه این جهان چندین نفر دارند جان می دهند آن ها دیگر فرصت ندارند که حتی فکرش را بکنند که ثانیه ای دیگر چه خواهند کرد.

وای یک روز خیلی کم است من خیلی کار دارم، من دل های بسیاری را شکسته ام که نیاز به دلجویی دارد، من غیبت ها کرده ام، تهمت ها زده ام، من محبت های زیادی در دلم دارم و هرگز بروز نداده ام، مدت هاست می خواستم به پدرم بگویم که چقدر دوستش دارم و می خواهم دستش را ببوسم، من مدت هاست شاخه ای گل برای مادرم نخریده ام، من دلم نمی خواهد بمیرم ... واقعا یک روز فرصت کم نیست؟ این بی انصافی است این همه سال هدر دادن را من چطور در یک روز جبران کنم؟

ترس از مرگ و وحشت از آن در وجود اکثر آدم ها هست ، اما واقعا چرا ما به فکرش نیستیم یا به قول امام علی علیه السلام « چرا غافلیم از کسی که لحظه ای از ما غافل نیست؟»

دوستی بود که همیشه  می ترسید لباسی نشسته داشته باشد یا بدنش کثیف باشد با دقتی وسواس گونه به نظافت خودش و محیط اطرافش اهمیت می داد وقتی از او می پرسیدیم که دلیل این همه دقت چیست ؟ می گفت: «شما تصور کنید همین الان حضرت عزرائیل بیاید و دست ما را بگیرد و ببرد ، آن وقت اگر من کثیف و نامرتب باشم آیا کسی که در غسالخانه مرا خواهد شست نمی گوید عجب آدم چرکی بود؟ یا خانواده و دوستان من در حال عزا بخواهند لباس ها و وسایل مرا جمع کنند آیا درست است که بگویند مرحوم فلانی عجب شلخته ای بود و .... ».

دوست ما می خندید و  با لحن طنز گونه ای حقیقتی را می گفت که قرآن کریم و روایات ما بارها و بارها ما را نسبت به آن هشدار داده اند. 

فاطمه محمدی

حالا شما بگویید اگر فقط یک روز دیگر از زندگیتان مانده باشد و فقط 24 ساعت فرصت داشته باشید و بعد از آن باید به سفر بی بازگشت آخرت بروید چه کارهایی برایتان در اولویت است که می خواهید انجام دهید؟

حرفهای خود را در قسمت نظرات ارائه دهید.

 


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



7خصوصیت ویژه یک بانوی مسلمان
نوشته شده در شنبه 18 فروردين 1394
بازدید : 745
نویسنده : حسن عباسی

 

حجاب

دختر زنده به گور کسی است از خود بیگانه که احساس حقارت می کند و پسر بودن را بهتر و قرین موفقیت می پندارد. به همین دلیل می کوشد مثل پسرها حرف بزند، بپوشد، بی قید وبند باشد، رفتاری تصنعی و هیجانی و سبک داشته باشد و هیچ حرمت و ارزشی برای خود قائل نشود.


 

به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بشارت تولد دختری دادند. حضرت با نگاهی به چهره اصحاب دریافت كه آنها از این خبر ناخرسندند، از این روی فرمود: شما را چه شده، گلی به من داده شده كه او را ببویم و روزی‌اش بر عهده خداوند متعال است.(1

یک بانوی مسلمان باید هفت خصوصیت داشته باشد تا شایسته این همه لطف رسول خدا صلی الله علیه و آله گردد. این خصوصیات به قرار زیرند: 

1- با وقار و زیبا و در یک کلام "تماشایی"‌  است

دختران "شش سال" زودتر از پسرهای هم سنش به عقلانیت، خودکاری، خودباوری، خود انضباطی، خود مدیری و بلوغ می رسند. دختری که به این مراحل از رشد رسیده است، خود را گنج بی پایانی از مهر و محبت و "صفات" زیبا می بیند و نیازی به "خودنمایی"‌، "بدن نمایی"، ،"‌ریاکاری"‌ و رفتارهای مصنوعی" ندارد. بنابراین گفتار، رفتار و اخلاق او خردمندانه و شایسته و شخصیت او و با وقار و زیبا و در یک کلام "تماشایی"‌ است.

او قدر و قیمت خود را می داند و مانند آن زنانی نیست که به گفته رسول خدا (صلی الله علیه و آله  در عین پوشیدگى برهنه اند (لباس هاى بدن نما و جوراب هاى نازك مى پوشند) هوسباز و دلفریب مى باشند، موهاى خود را طورى آرایش مى كنند كه مانند كوهان شتر جلوه مى كند. اینان داخل بهشت نمى شوند و حتى بوى آن را استشمام نمى كنند، با این كه بوى بهشت از راه بسیار دور شنیده مى شود.(2) جهانگردان فراوانی با تحمل هزینه های سنگین از کشورهای مختلف به عشق تماشای متانت "راه رفتن"‌ و ظرافت "چای ریختن" دختران ژاپنی همه ساله به ژاپن سفر و وقار آنها را تحسین می کنند.

همه دختران جهان کانون مهر و عاطفه اند و بنابراین در زبان عربی "آنسه‌" نامیده می شوند. زیرا از همان خردسالی "نوازشگری”‌" را "بدون هیچ آموزشی"‌‌ نسبت به هر عروسک بی جان و بی تحرکی ابراز می کنند و با مهربانی با عروسک شان سخن می گویند

2- توجه قلبی اش به "خدا"‌ است

یک هنرپیشه که شاید اعتقادی به حجاب هم نداشته باشد، وقتی در نقش مادران، همسران و دختران پیامبران و اولیای الهی صلوات الله علیهم(مثلا در نقش حضرت مریم سلام الله علیها) بازی می کند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



مناجات
نوشته شده در شنبه 28 تير 1393
بازدید : 816
نویسنده : حسن عباسی

ای آقایم، آرزویم بزرگ و عملم زشت است. پس تو از عفو خویش به اندازه آرزویم به من بده و مرا به بد ترین عملم مواخذه مکن، زیرا کرم تو برتر است از مجازات گنه کاران و بردباری ات بزرگ تر است از مکافات تقصیر کاران. و من ای آقایم، به فضلت پناهنده گشته و از تو به سوی خودت گریخته ام و خواستارم آنچه را وعده کردی. از چشم پوشی نسبت به کسی که خوش گمان به توست.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



عاقبت شوم برداشتن مرز محرم و نامحرم
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1393
بازدید : 665
نویسنده : حسن عباسی

 

و نیز آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لان یطعن فی راس احدکم بمخفط من یدیه خیر له من ان یمس امراة لا تحل له». اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یکی از شما فرود آید، بهتر از آن است که زنی را که نامحرم است لمس کند. (مرات النساء ص 117)

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم  درباره شوخی با زن نامحرم فرمود: «من فاکه امراة لا یملک ها حبس به کل کلمة کلمها فی الدنیا الف عام فی النّار، و المراة اذ طاوعت الرجل فالنزمها او قبل ها او باشرها خراما او فاکهها واصاب منها فاحشة فعلیها من الوزر ما علی الرّجل فان غلبها علی نفسها کان علی الرّجل وزره ووزرها». (عِقاب الاعمال: ص 652 )

هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می کنند. و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم درباره ارتباط زن و مرد نامحرم فرمود:

«با عدوا بین انفاس الرّجال و النساء فانه اذا کانت المعاینة واللقاء کان الدّاء الّذی لا دواء له».(بهشت جوانان، ص 468 )

بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید [تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند]؛ زیرا هنگامی که آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت.

براستی چرا بعضی خانواده ها باور ندارند که پسر عمو و دختر عمو، پسر خاله و دختر خاله و امثال شوهر خواهر و یا زن برادر نامحرم هستند و متاسفانه بخاطر این که طرف مقابل را در حد معصوم می دانند گرفتار وابستگی هایی می شوند که گاهی به فحشا هم کشیده می شود. در حالی طرفین اهل فحشا نبودند. براستی آیا پدر و مادر نمی دانند بخاطر عدم رعایت حرمت های خانوادگی در جرم بچه ها سهیم هستند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

"وای بر اولاد آخر الزمان از دست پدرانشان! سئوال شد یا رسول الله: آیا از پدران مشرکِ آنان؟ فرمود: خیر ،از دست پدران مومن آنها، چون واجبات دین را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر اولاد آنها بخواهند، بیاموزند، آنان را منع می کنند. و تنها به این قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنیا چیزی را به دست آورند. من از آنها بیزارم و آنها هم از من بیزارند."   


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



بازدید : 1162
نویسنده : حسن عباسی

«ای بندگان خدا! بدانید که... گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل‌ها را منحرف می سازد، و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند، و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است.» (بحارالانوار ج 74 ص 291 )


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



شب قدر،حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
نوشته شده در چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 599
نویسنده : حسن عباسی



امسب،شب قدر است.قدرش بدانیم
نوشته شده در چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 502
نویسنده : حسن عباسی

سه تا شب قدر داریم :
شب اول باید به کارهایی که در سال گذشته کردیم خوب فکر کنیم ... ببینیم که خدا چقدر به ما لطف کرده و ما در عوضش چیکار کردیم ... پشیمون بشیم
شب دوم تقدیر ما رو خدا تعیین میکنه برای سال بعد ...
شب سوم تقدیرمون امضا میشه وقطعی میشه ...
چه خوبه تا دیر نشده به حساب خودمون برسیم ...
با فاطمه زهرا به تو متوسل میشیم کمکمون کن !

امام صادق(ع):
«حضرت درباره شب قدر فرمود:‌شب فاطمه است و قدر خداوند است
پس هر کس حق شناخت فاطمه را به جا آورد، ‌شب قدر را درک کرده است.

يا صاحب الزمان
ما بي سليقه ايم تو حاجات ما بخواه
ورنه گدا طلب آب و نان كند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



گذشت زمان
نوشته شده در سه شنبه 24 تير 1393
بازدید : 681
نویسنده : حسن عباسی

بالکن کوچک خانه ها جهان بزرگ گلدان هایی است که آنجا زندگی می کنند. و در روز های آفتابی هنگامی که پروانه ها دورشان حلقه بزنند و صدای آواز گنجشک ها اطرافشان را پر کنند، بهشت برایشان معنی می شود. دنیا می تواند به همین قشنگی باشد. این را مرد باغبان می گوید. وقتی که دارد شاخه حسن یوسف را به گلدان دیگری قلمه می زند. وقتی که از یک ریشه نحیف یک گل مخملی کامل داشته باشی معنی حرفش را بهتر می فهمی. تنها باید بگذاری که زمان بگذرد و باور کنی که گذشت زمان داروی خیلی از درد های بی درمان است.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , تحدید نسل , ,



نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1393
بازدید : 955
نویسنده : حسن عباسی

 


خانم . . . شماره

 

بدم . . . ! ! !

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی
می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به
سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد
شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , ,



فرصت دوباره در رمضان
نوشته شده در یک شنبه 22 تير 1393
بازدید : 632
نویسنده : حسن عباسی



قال رسول الله (ص):
نوشته شده در یک شنبه 22 تير 1393
بازدید : 626
نویسنده : حسن عباسی



میخوام ببخشمش...
نوشته شده در چهار شنبه 20 تير 1393
بازدید : 729
نویسنده : حسن عباسی

رفته بودم امامزاده و جلوی ضریح قدیمی نشسته بودم و نگاه می کردم به زنی که گریه می کرد. اشک هاش می ریخت رو گونه هاش و چادر حریر قشنگش تا شده بود زیر دستش. می گفت: «خدایا کمک کن که ببخشمش. خدایا می خوام ببخشمش. منو اسیر کینه نکن. نجاتم بده.» من اما حیرون نشسته بودم و نگاش می کردم. چقدر قشنگ راز و نیاز می کرد. با خودم شمردم. لحظه های دلتنگی خودمو، دلخوری هامو، دلسردی هامو. هزار تا بودن. هزار هزار تا. بخشیده بودمشون یا نبخشیده بودم؟ گذشته بودم از دلخوری هام یا نه؟ خدایا کمک کن که ببخشم. که این بار سنگین، این زنجیر رو به دوش نکشم. همین زنجیری که وصلم می کنه به آدمایی که به من ظلم کردن. دلمو شکستن. زنجیرشون اما پر منو بسته. دل منو خسته کرده. با خودم می شمردم. چند تا زنجیر پاره کردم؟ چند بار پریدم؟ چند بار دیگه طاقت پریدن دارم؟ «خدایا واگذارشون می کنم به تو. من بخشیدم. من از حق خودم گذشتم. گرچه دلم سوخته.» زن اینو می گفت. درست جلوی ضریح طلایی گریه می کرد و من نگاش می کردم. چقدر گریه اش روشن بود.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , زندگی مشترک , ,



احسان میگه :
نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393
بازدید : 726
نویسنده : حسن عباسی

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی آمد و گفت:
سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم

قفل اول اینکه: دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم
قفل دوم اینکه: دوست دارم کارم برکت داشته باشد
قفل سوم اینکه: دوست دارم عاقبت بخیر شوم

شیخ فرمود:

برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان
برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان

جوان عرض کرد:سه قفل با یک کلید؟!
شیخ فرمود: نماز اول وقت " شاه کلید " است!


:: موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , جوانان , تفکر و اندیشه , حجاب و عفاف , زندگی مشترک , ,



فرافکنی
نوشته شده در جمعه 18 تير 1393
بازدید : 817
نویسنده : حسن عباسی

هستي همواره ما را به سمتي هدايت مي كند كه تماميت وجودمان را بپذيريم . ما هر كس و هر چيزي را كه جنبه هاي فراموش شدۀ وجودمان را انعكاس مي دهد ، به خود جلب مي كنيم .

فرافكني نسبت دادن غير ارادي رفتار ناآگاهانه ي خود به ديگران ، چنان كه به ما القا شود ، اين ويژگي ها واقعاً در ديگري وجود دارد ، نه ما ! هنگامي كه درباره ي احساسات يا بخش هاي غيرقابل قبول شخصيت خود مضطرب هستيم ، مكانيسم دفاعي وارد عمل مي شود و ما اين ويژگي ها را به عوامل بيروني و يا افراد ديگر نسبت مي دهيم .
برخي ويژگي هاي ناكامل ديگران ، آن ويژگي هاي ما را كه به توجه نياز دارند ، تحريك مي كنند و در نتيجه آنچه را در خود طرد كرده ايم به سايرين نسبت مي دهيم .
از آنجايي كه درباره ي احساسات دروني به خودمان دروغ مي گوييم ، تنها راه پي بردن به اين احساسات مشاهده ي آنها در ديگران است . هنگامي كه سايرين احساسات پنهان ما را منعكس مي كنند ، اين امكان را مي يابيم كه احساسات مطرود خود را شناسايي كنيم و باز پس بگيريم .

اگر از تكبر شما مي رنجم ، به آن دليل است كه تكبر وجود خود را نمي پذيريم .
هنگامي كه به خود دروغ مي گوييم يا از جنبه اي در خود بيزار هستيم ، از رفتار ديگري دچار « بار احساسی » مي شويم .
فرافكني در سطح منيّت به سادگي قابل شناسايي است . اگر شخص يا چيزي در پيرامونمان به ما
« اطلاعات » بدهد ، به احتمال زياد فرافكني نكرده ايم ، اما اگر بر ما تأثيربگذارد ، احتمال فراواني وجود دارد كه قرباني فرافكني هاي خود شده باشيم .
نكته ي بسيار مهم :
« هر چيزي كه ناراحتتان مي كند ، عاملي براي رشد و فرصتي براي ما است تا جنبه هاي پنهان خود را باز پس گيريد .»
معمولاً رنجش ما از رفتار ديگران به دليل جنبه ي حل نشده اي در درون خود ماست .
بر گرفته از کتاب نیمه تاریک وجود


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



قدرت کلمات(پیشنهاد میکنم بخونین)
نوشته شده در جمعه 16 تير 1393
بازدید : 590
نویسنده : حسن عباسی


چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است* به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست* شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه* این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر* مدام می گفتند که دست از تلاش بردارند* چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد.

بالاخره یکی از دو قورباغه* تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد* او مصمم تر می شد* تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد.

وقتی بیرون آمد* بقیه قورباغه ها از او پرسیدند:<>

معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع* او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



داستان جالب شیطان
نوشته شده در جمعه 15 تير 1393
بازدید : 713
نویسنده : حسن عباسی

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس
پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او
بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی
خانه خدا شد.. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت…. حتما ادامه مطلب را ببینید…

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا
شد.. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه
خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را
پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین
افتادید))..
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از
او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین
که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد
شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد
اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد
اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ
داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..

شیطان در ادامه توضیح می
دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین
خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به
مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن
شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه
مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم
که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را
خواهد بخشید.
بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن
ساختم.

نتیجه داستان:
کار خیری را که
قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید
چقدر اجر و پاداش
ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر
دریافت کنید.
پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
این کار را
انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



داستان جالب " زن باهوش و آرزو "
نوشته شده در جمعه 14 تير 1393
بازدید : 700
نویسنده : حسن عباسی

+ داستان جالب " زن باهوش و آرزو "

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. 

قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
 
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت ۱۰ برابر آن را میگیرد.
 
زن گفت : اشکال ندارد !
 
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
 
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
 
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
 
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !
 
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
 
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود.
 
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
 
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !
 
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
 
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم...!!!
 
نتیجه داستان :
 
زنان زرنگ هستند بنابراین با آنها در نیفتید !
 
قابل توجه خانمها :

همین جا توقف کنید و همچنان حس خوبی داشته باشید !!!

.

.

.

.

.

.


قابل توجه آقایان :
 
مرد سکته قلبی، ۱۰ برابر خفیف تر از زن خود را گرفت !


نکته : اگر شما زن هستید و همچنان در حال خواندن هستید فقط این را میرساند که زن ها هیچ وقت حرف آدم را گوش نمیدهند


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



یک راهنمایی !
نوشته شده در جمعه 13 تير 1393
بازدید : 639
نویسنده : حسن عباسی

یادتون هست در دوران مدرسه در درسِ علوم یاد گرفتیم که برای اینکه آتش بوجود بیاد ، سه چیز باید دست به دستِ هم بده و با هم در یک جا جمع بشه تا آتش بوجود بیاد .
اون سه چیز رو به یاد دارید ؟:
1- ماده ای قابلِ اشتعال مثلِ چوب - پلاستیک -
بنزین یا روغن
2 - اکسیژن
3 - حرارت و گرمای زیاد و کافی تا باعثِ واکنش شیمیایی بینِ اون مادهء قابل اشتعال و اکسيژن بشه که نتیجه اش بوجود اومدنِ آتش هست .

حالا اصلِ مطلب :

برای اینکه کسی بتونه گناه کنه و جُرم و جنایتی مرتکب بشه ، سه چیزِ فوق العاده خطرناک باید دست به دستِ هم بدن و در یک زمان و یک مکان جمع بشن تا گناه یا جرم و جنایت انجام بشه .
این سه چیز رو بشناسید و با تمام قدرت سعی کنین که اجازه ندین که در یک زمان و مکان جمع بشن وگرنه وای به حالتون چون وقوعِ گناه و جرم و جنايت حتمی هست .

اون سه چیزِ خطر ناک :

1 - وجودِ حداقلْ یک انسان که دلشْ بیمار باشه یعنی دلش
مبتلا به حد اقل یکی از شش بیماریِ خطرناک دلْ باشه .

حج 53
بقره 10
مائده 52
انفال 49
توبه 125
نور 50
احزاب 12 و 32
محمد 20 و 29
مدثر 31

اون شش بیماریِ خطرناک :
1- حسادت
2 -غرور و تکبر
...

برای مطالعه ی کامل به ادامه ی مطلب رجوع فرماییئ.


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



آدم ها و کتاب ها
نوشته شده در شنبه 8 تير 1393
بازدید : 489
نویسنده : حسن عباسی

 

آدم ها و کتاب ها شبیه هم هستند. تنها که می شوند دلشان می گیرد و به گوشه ای دنج می روند. آدم ها به خلوت اتاقشان و کتاب ها و به کارتنی در گوشه انباری. آدم های خوش صحبت به هر مهمانی دعوت می شوند و کتاب های دوست داشتنی هم در همه خانه ها هستند. بعضی از آدم ها خسته کننده اند و آنقدر سخت گیر و اهل حساب هستند که حوصله آدم را سر می برند و آدم را به یاد کتاب های درسی و شب امتحان می اندازند. اما چه خوب است که بعضی از آدم ها شبیه کتاب های شعر اند. از آن چاپ های نفیس با خط خوش و تصاویر مینیاتوری. مخصوصاً آنهایی که از جنس کتاب های حافظ، خیام، سعدی و مولانا هستند. نه سیر می شوی از دیدنشان و نه خسته می شوی از خواندنشان. حالا فکرش را بکن جهان فقط پر بود از این کتاب ها و آدم ها. اما نه... خوب است که کتاب ها و آدم های تنها هستند. خوب است که کتاب ها و آدم های خوش صحبت هستند. حتی خوب است که آدم های سخت گیر و کتاب های اهل حساب هم هستند. اگر آنها نبودند پس شعر ها و آدم های خوب حال چه کسانی را باید عوض می کردند؟


:: موضوعات مرتبط: جوانان , تفکر و اندیشه , ,



تعداد صفحات : 14