پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.



حجاب...!
نوشته شده در پنج شنبه 20 مهر 1391
بازدید : 637
نویسنده : حسن عباسی

 

حجاب،دژ وقلعه ای برای پاسداری از گوهر عفاف است نه زندان محدود کننده ی زنان.
حجاب،تلالوی شبنم برچهره زیبای گل است .
حجاب،فریاد جرس تقوا وخویشتن داری است.
حجاب،آوای ملکوتی جمال طلبی معنوی زن است.
حجاب،تضمینی برای تداوم خط زیبای شرافت است.
حجاب،زمزمه ی بلند گوهر پاکی است.
حجاب،تداوم بخش آیه های مهربانی متقابل همسران است.
حجاب،هم چون یک توری مانع ورود حشرات نگاه های مسموم است وزنجیری گران بها بردست های دیو.
حجاب،تجلی گاه خلوص وجلوه گاه اراده زن مصمم ومسلمان وفرمانبری از فرمانده ی هستی است.
حجاب،مثل در یک شیشه ی عطر،مانع پریدن عطر عفاف وپاکدامنی می شود.
حجاب،روشنایی اندیشه های بلند واعمال خداپسندانه است.

مقام معظم رهبري :
حجاب مايه‌ى تشخص و آزادى زن است؛ برخلاف تبليغات ابلهانه و ظاهربينانه‌ى ماديگرايان، مايه‌ى اسارت زن نيست. زن بابرداشتن حجابهاى خود، با عريان كردن آن چيزى كه خداى متعال و طبيعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را كوچك ميكند، خودش را سبك ميكند، خودش را كم‌ارزش ميكند.

 




حسین(ع)را منتظرانش کشتند...
نوشته شده در پنج شنبه 20 مهر 1391
بازدید : 532
نویسنده : حسن عباسی

بسم الله الرحمن الرحیم

حسین(ع) را منتظرانش کشتند...
 مدعیان دینداری بزرگترین ضربه ها را دین  به میزنند....
درخت را طبر با دسته ای از جنس درخت قطع میکند...
و حجاب را برخی با حجاب ها و چادر را چادر به سر ها بی حرمت میکنند.. .
بیگانه گر میشکند حرفی نیست   -------- از دوست بپرسید که چرا می شکند

طرف حرف هایم دشمن و جنگ  نرم و بی حجاب  نیستند،با شما و خودم  هستم که خود را مدعی  پاسداری از حجاب و خون شهدا و دین میدانیم...خود را دلسوز چادر حضرت زهرا(س) و خون شهدایی که پایمال میشود میدانیم ... احساس میکنم قلبم بین در  و دیوار گیر کرده،حرف هایی هست که روحم را آزار میدهد و سیاهه قلمم توان نشان دادنشان را ندارد.. تکلیفی بر دوش دارم ،پس در حد توان اندکم آنچه را به حق بودنش ایمان دارم مینویسم ...
گفتید دختری که آرایش میکند عقده این را دارد که دیده شود و دیگران او و زیباییش را تحسین کنند ،گفتید که راه را اشتباه رفته است...اما شما چرا با روسری های رنگارنگ لبنانی و کفش های رنگی و پاشنه دار کاری کردید که که زیبا دیده شوید؟؟به عنوان کسی که چندین نظر سنجی داشته با صراحت به شما میگویم،روسری لبنانی،چادر های براق و ملی،جوراب ها و کفش های رنگی و پاشنه دار و برخی پوشش های دیگر آقایان را تحریک میکند که شما را نگاه کنند، این نوع حجاب شما را زیباتر میکند و باعث جلب توجه میشود...این یک واقعیت در جامعه ماست وکسی که فلسفه حجاب را فهمیده باشد از جلب توجه دوری میکند..

گفتید نباید حرام خدا را حلال کرد و باید شکر زیبایی را با پوشاندن آن به جای آورد...پس چرا با استفاده نکردن جوراب یا استفاده از جوراب های رنگ پا که استفاده آن ها طبق نظر مراجع حرام است خودتان این کار را کردید؟؟چرا خودتان را با جوراب رنگ پا فریب دادید و فکر کردید پوشش است در حالی که نامحرم تشخیص نمیدهد و پای شما را بدون جوراب میبینید..

گفتید حجاب آمده تا زینت ها را بپوشاند و نگاه های هرزه را کم کند...پس چرا حجاب را زیبا کردید ،بی حجاب میخواهد زیبا باشد تا دیده شود ،دلیل شما چیست استفاده از حجاب زینتی؟؟ملاک این که زینتی است یا نه نگاه نامحرم است،اگر شک دارید پس مثل بنده نظر سنجی کنید و در آنصورت خواهید فهمید که حجاب گفته شده خود باعث جلب توجه است...
چرا برای تبلیغ حجاب عکس دختران زیبا را که قرار است همسر کسی شوند در ویلاگ ها قرار میدهید؟؟اگرباعث تحریک کسی شدید ،مطمین باشید که باید جواب بدهید..

وقتی به شما برای حجاب غلط تذکر دادیم همان جواب هایی را شنیدیم که از بی حجاب ها میشنویم...
بی حجاب ها در جواب گفتند که ما فطرتا زیبایی دوستیم ،چرا ما باید خودمان را محدود کنیم،به آقایان بگویید مراقب چشم هایشان باشند و ...و از شما هم همین حرف ها راشنیدیم..همچنین جواب دادید که ما حدود شرعی حجاب را رعایت میکنیم ،که باید بگوییم مطابق نظر مراجع هر چیزی که باعث تحریک و جلب توجه نامحرم شود شرعا ایراد دارد..اگر شما به بی حجاب ها از سر دلسوزی تذکر میدهید به خدای محمد ما هم از سر دلسوزی برای حجاب غلط به شما تذکر میدهیم...

گفتید رابطه با نامحرم نداشته باشید اما  فیس پوکی شدید،آنجا عکس میگذارید و به اسم تبلیغ با نامحرم هم کلام میشوید،..
مسنجری به اسم الفور را پاتوق خود کردید و در اختلاطی مجازی که شوخی با نامحرم و خوش و بش و بگو بخند انجام میشود حاضر شدید..  و نام امام زمان را بر اتاق هایش گذاشتید تا کار خود را توجیه کنید ...
در دانشگاه ها به اسم انجمن های مختلف ،همکلام میشوید و...
در قسمت نظر سنجی وبلاگ ها برای هم گل فرستادید و به اسم تبادل نظر .....
از دوستان میخوام اگر جسارتی شد حقیر را ببخشند،خدایم شاهد است که از سر دلسوزی و تکلیف مینویسم و البته زیاد هستند بزرگوارانی که شامل موارد بالا نیستند...




"معضلات جامعه از زبان دختر شهید ناصری"
نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391
بازدید : 1062
نویسنده : حسن عباسی


بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای به پدر شهیدم، محمد ناصر ناصری

بابا جان باز سلام

ای پدر جان! منم زهرایت، دختر کوچک تو

ای امید من و ای شادی تنهایی من

به خدا این صدمین نامه بوَد

از چه رو هیچ جوابم ندهی؟

یاد داری که دم رفتن تو، دامنت بگرفتم

من به تو می گفتم: پدر این بار نرو، پدر این بار نرو

من همان روز بله فهمیدم، سفرت طولانیست

از چه رو ای پدرم، تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی

به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم، به خدا  قلب من آزرده شده

چند سال است که من منتظرم

هر صدایی که ز در می آید، همچو مرغی مجروح، پا برهنه سوی در تاخته ام

بس که عکست به بغل بگرفتم

رنگ از روی من و عکس چو ماهت رفته ست

من و داداش رضا، برسر عکس تو دعوا داریم

او فقط عکس تو را دیده پدر، با جمال تو سخن می گوید

مادرم از تو برایش گفته، او فقط بوی پدر را ز لباست دارد

بس که پیراهن تو بوییده، بس که در حال دعا، رو به سجادۀ تو اشک فشان نالیده

طاقتش رفته دگر، پای او سست شده، دل او بشکسته

به خدا خسته شدیم، به خدا خسته شدیم

پدرم گر توبیایی به خدا، من زتو هیچ تقاضا نکنم

لحظه ای از پیشت، جای دیگر نروم

هر چه دستور دهی، من بلافاصله انجام دهم

همه دم بر رخ ماه و قدمت بوسه زنم

جان زهرا برگرد، جان زهرا برگرد

دائماً می گویم : مادرم!، هر که رفته ست سفر برگشته

پدر دوست من، پدر همسایه، پدران دیگر، پس چرا او سفرش طولانیست

او کجا رفته مگر؟ او که هرگز دل بی مهر نداشت

او که هر روز مرا می بوسید، اوکه می گفت برایش به خدا، دوری از ما سخت است

پس چرا دیر نمود؟

آری من می دانم، که چرا غمگین است

علت تاخیرش، من فقط می دانم

آخر آن موقع ها، حرف قرآن وخدای و دین بود

کربلا بود و هزاران عاشق؛ همۀ مسئولین، چون رجایی و بهشتی بودند

حرف یکرنگی بود، ظاهر و باطن افراد زهم فرق نداشت

همۀ خواهرها زیر چادر بودند، صحبت از تقوا بود، همه جا زیبا بود

پارک هم بوی شهادت می داد، جای رقص و آواز، همه جا صوت دعا می آمد

کوچه ها راست و مردم همه راست، همگی رو به خدا، همه خطها روشن، خوب و خوانا بودند

حرف از ایمان بود، حرف از تقوا بود

اما امروز پدر، درد دل بسیار است

همۀ آنچه به من می گفتی رنگ دیگر دارد، یا بسی کمرنگ است

من که می ترسم تنها به خیابان بروم

مادرم می ترسد، او به من می گوید

در خیابان خطر است، بر سر بعضی ها چادری پیدا نیست

مویشان بیرون است، همه عینک دارند

به نظر می آید چشمشان معیوب است، راهشان پیدا نیست

خط کج گشته هنر،  بی هنرها همگی خوب و هنرمند شده ند

کج رَوی محبوب است، در مجالس و سخنرانی ها جای زیبای شهیدان خالیست

یا اگر هست از آن بوی ریا می آید

نام های شهدا، یک یک از روی اماکن، همه بر می دارند

از دل غمزدۀ ما همگی بی خبرند؛ یا نه بهتر گویم

بر روی اشک یتیمان شهید، جُنگ شادی دارند

سرقت مال عمومی هنر است، حرف از آزادیست، حرف از رابطه با آمریکاست

آری من می دانم، علت غصه و اندوه تو بابا این است

پدرم من این بار می نویسم، که اگر باز گشتن ز برایت سخت است، ما بیاییم برت

تو فقط آدرست را بنویس در کجا منزل توست

مادرم می داند

او به من می گوید : پدرت پیش خداست، در بهشتی زیبا

با همه همسفرانش آنجاست ، خانه اش هم زیباست

حضرت خامنه ای هم می گفت (اللهم صل علی محمد و ال محمد)

دخترم غصه نخور، پدرت خندان است دوستت می دارد

تو اگر گریه کنی پدرت هم به خدا می گرید

همه شب لحظه خواب، پدرت می آید صورتت می بوسد، دست بر روی سرت می کشد او

من از آن لحظه دگر، شاد و خوشحال شدم

از خدا می خواهم تا که جان در تنم است، تا حیاتی باقیست رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود

چهرۀ زیبایش چون جمال مه تو، شاد و پر خنده بود

من به تو قول دهم، که دگر از این پس این همه اشک غم از دیده نریزم بابا

همچو مادر دیگر از فراغ رویت نیمه شب نوحه و زاری نکنم

تو فقط ای پدرم، از خدایت بطلب که من و مادر و این امت اسلامی ما، همگی چون تو پدر

راه ما راه شهیدان باشد، دائماً برسر ما سایه رهبر و قرآن باشد

پدرم خندان باش

من به تو مفتخرم، من به تو مفتخرم

 

صلوات




امید به خدا...
نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1391
بازدید : 604
نویسنده : حسن عباسی

خدا گفت : ببریدش جهنم !

برگشت و نگاهی به خدا کرد …
خدا گفت : صبر کنید ، او را به بهشت ببرید !
فرشتگان سوال کردند چرا؟!
جواب آمد:

چون او هنوز به من امیدوار است…




بدحجاب! بی حجاب! معذرت! معذرت!
نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391
بازدید : 619
نویسنده : حسن عباسی

بدحجاب! بی حجاب! معذرت! معذرت!

بدحجاب! بی حجاب! معذرت! معذرت!
من از جانب تمام کسانی که شعار دادند "مرگ بر بدحجاب" از تو معذرت می خواهم.
من از جانب تمام کسانی که شعار دادند " ملت ما بیدار است، از بدحجاب بیزار است" از تو معذرت می خواهم.
من از جانب تمام کسانی که فعل تو را از خود تو جدا نکردند، معذرت می خواهم.

حجاب ، دختران با حجاب ، راهنمایی و نصیحت حجاب ، چادر

من می دانم که تو اگر اهمیت و فلسفه ی حجاب را بدانی، به حجابت از من هم پایبندتر خواهی بود.
من می دانم که اگر ظاهر امروز تو این است، من نیز بسیار مقصرم که اگر من توانسته بودم منطق و احساسم را راجع به حجاب به تو منتقل کنم، ظاهر امروز تو این نبود.
من می دانم که اگر در فرهنگ سالمی که حکم اکسیژن را دارد، نفس کشیده بودی، ریه های عفافت غبار نمی گرفت.
من می دانم که اگر عمق نقشه ها و اهداف دشمن و تلاش شبانه روزی شان را برای تاراج حیا می دانستی، مشتی محکم بر دهانشان می کوبیدی.

عزیز دلم!
اسلام را با آن چیزی که من و امثال من می گوییم و عمل می کنیم، نشناس!
حساب اسلام را از جامعه ی مسلمین جدا کن! که اگر ما به اسلام درست عمل کرده بودیم، پاکی همه جا را فرا می گرفت!

عزیز دلم!

اگر آن قدر نتوانسته ام تو را دوست داشته باشم، و این دوست داشتن را به تو نشان دهم، که تو با تمام وجود دریابی که برایم عزیزی و برای همین است که اعتقاد دارم باید از گوهر ارزشمند وجودت پاسداری شود، مشکل از من است!





كمبود مرد
نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391
بازدید : 679
نویسنده : حسن عباسی

دختر محجبه ای با ظاهر ساده از خیابان می گذشت پسرکی گستاخ از پیاده رو داد زد و به او گفت

چطوری سیبیلو؟!

 

دختر چادری

دخترک با خونسردی کامل تبسمی کرد و گفت: ...
وقتی تو ابرو بر میداری مو رنگ می کنی و گوشواره میزاری منم

مجبورم سیبیل بزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نکنه!!!

 

 

 




خواهرم بس كن!
نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391
بازدید : 724
نویسنده : حسن عباسی

 

سلام بر تو ای دختر ایران و ای خواهر من،

 

امروز هوا چطور بود؟ روز خوبی بود نه؟ چه فرقی با دیروز داشت؟ امروز به خدا چی گفتی؟ وای... ببخش، چقدر سوال می پرسم. آخر می دانی احساس می كنم هوا گرد و غبار دارد. آسمان هم چنگی به دل نمی زند. فكر می كنم امروز مثل دیروز بود و گویا فرقی نكرده. ولی هر چه نگاه كردم هیچ كس را مهربان تر از خدا ندیدم. تو چطور فكر می كنی؟ 

 



پاسخ آیت‌الله صافی به نامه یک 'دختر بدحجاب'
نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391
بازدید : 725
نویسنده : حسن عباسی

آیت‌الله صافی گلپایگانی در پاسخ به نامه دختر جوانی درباره حجاب گفت: مساله حجاب را تحت احساسات جوانی نمی‌توان بررسی کرد

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله صافی گلپایگانی متن نامه به این مرجع تقلید و پاسخ وی به این شرح است:

مرجع عزیز و عالیقدر آیت الله صافی گلپایگانی

سلام علیکم؛

من فاطمه 21 ساله هستم. شما را بارها در مشهد دیده‌ام، و به شما به چشم یک پدر معنوی نگاه می‌کنم. آقا من یک دختر بدحجاب هستم، راستش نمی‌دانم حجاب چیست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آیا چادر یک تکه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر 9 ساله از چادر چه می‌داند؟ چرا فقط در دین ما چادر و حجاب وجود دارد، یعنی پیامبران دیگر نمی‌دانستند؟!

آیا معنای پوشش، نبودن من در جامعه نیست؟ پس چگونه باید برای جامعه مفید باشم؟چرا ما زنان باید تاوان دل‌های مریض بعضی مردان را بدهیم؟ آیا بهتر نیست حجاب در کشور اختیاری باشد؟ لطفاً مرا نصیحت کنید و به سؤالاتم جواب دهید که من پی‌جوی حقیقتم. منتظر پاسخ شما هستم.

آیت‌الله صافی گلپایگانی در پاسخ این نامه بیان داشته است:

 

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:




حجاب، برازنده ملکه ها...
نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391
بازدید : 635
نویسنده : حسن عباسی

 


چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه : چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن !؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟

 

 

همایون لبخندی میزنه و میگه :ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟

 

چارلز با عصبانیت می گه :نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!

همایون هم بی درنگ می گه :

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!

 

منبع: وبلاگ http://hijabs.blogfa.com




قرة العین اولین زن مرتجع علیه حجاب
نوشته شده در شنبه 4 شهريور 1391
بازدید : 712
نویسنده : حسن عباسی

                                               

مقاله حاضر پاسخی به یاوه گویی های سایت آیین بهایی است که در سالگرد به درک واصل شدن زرین تاج قزوینی او را به عنوان الگوی زنان و اولین زن قیام کننده بر علیه ارتجاع معرفی میکند
کشف حجاب از زنان مسلمان و انهدام وجدان مشترک اسلامی ، واقعیت تردید ناپذیر تاریخی است که از دیرباز مورد توجه جدی استعمار جهانی بوده است. از سال های دور کوشش های فراوانی شده است تا زمینه های روانی، فرهنگی و اجتماعی گریز از ارزش های اسلامی ایجاد شود. پیدایش مسلک بابیگری در ایران نیز همین مقصود را تعقیب می کند. این نوشتار شخصیت زرین تاج قزوینی یکی از زنان بهایی را که زمینه ساز و مجری توطئه کشف حجاب در ایران بود را  مورد بررسی قرار می دهد.
 

 




رابطه دختر با پسر ؛ آري يا ...
نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391
بازدید : 579
نویسنده : حسن عباسی

تعريف رابطه دختر و پسر


 

1. مراد از روابط دختر و پسر، رابطه‏اي است كه خود رابطه، هدف است و مقدمه چيز ديگري نيست. رابطه‏اي كه خود رابطه هدف نيست، همانند رابطه و معاشرت دختر و پسري كه نسبت خويشاوندي دارند و يا رابطه علمي، شغلي و اقتصادي بين دختر و پسر، اشكالي ندارد.

2. در اين رابطه، جنسيت طرفين، موضوعيت دارد؛ يعني نگاه آن دو به هم، جنسيتي است.

3. دراين رابطه، احساسات و عواطف طرفين، حرف اصلي را مي‌زند.

4. در اين رابطه، يك در هم تنيدگي بين غريزه جنسي و قواي عاطفي طرفين وجود دارد و تفكيك آن دو در بسياري از مواقع، امكان‌پذير نيست.

پس منظور ما از رابطه و دوستي دختر و پسر، «رابطه‏اي است صميمانه و گرم و اغلب پنهاني كه احساسات و عواطف طرفين در اين ارتباط، دخالت جدي دارد و نگاه آن دو به هم، نگاه جنسيتي باشد؛ نه نگاه پاك انساني و اغلب از طريق ديدارهاي مخفيانه، رد و بدل كردن نامه، تلفن و ... ايجاد مي‏گردد».

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:

 




بازدید : 668
نویسنده : بنده ی آسمان

 




دانلود آهنگ های ویژه روز قدس
نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391
بازدید : 1748
نویسنده : بنده ی آسمان

یه مسجد وسط دوتا مثلث اسیره                دانلود

فلسطین جاوید- سامی یوسف                 دانلود

 




سنگ...سنگ...تاپیروزی...
نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391
بازدید : 549
نویسنده : بنده ی آسمان

...من سنگ را می شناسم...من سنگ را دوست دارم...اصلا ًمن و سنگ را رفاقتی دیرینه است...برخی سنگ را خشن می دانند...عده ای آن را بی روح می شمارند...اما سنگ بهترین دوست من است...

من سنگ را از زمانی می شناسم كه هنوز در عالم شما نبودم!...آن زمانی كه مادرم- در حالیكه مرا در شكم داشت- با سنگ دوستی می ورزید...

پس از آن سنگ هم بازی من بود...همه اسباب بازی من سنگ بود و تنها سنگ دوست من بود... سپس بزرگتر شدم...ودر مدرسه،علم سنگ آموختم: «بابا آب ندارد...بابا نان ندارد...بابا سنگ دارد...بابا سنگ داد...»

آری...من بابایم را دوست دارم...اما چون نیست، یادگارش یعنی سنگ را به رفاقت برگزیده ام... هر روز كیفم پر از سنگ است كه به مدرسه ی جهاد میروم وخالی است از همه چیز، جز كینه وقتی كه بر میگردم...سنگ همه خشم من است در عین حال كه همه محبت من است...سنگ پیام آور كینه من است...

چه زیباست آن زمان كه دست یاری سنگ را می فشارم، زمانی كه همه دوست نمایان از ترس، دست خود را می كشند... آری،آنان كه صبح و شب دم ازمن و یاری من می زنند، هرگاه دست گرم محبت به سویشان دراز می كنم، پس می زنند، اما سنگ، دستان مرا با تمام وجود در آغوش می كشد و خویشتن را فدای فریاد من میكند...

 




"شهید بهشتی از زبان خود وی"
نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391
بازدید : 574
نویسنده : حسن عباسی

 


                           


من محمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

برای خواندن کامل مطلب ،به ادامه ی مطلب بروید:




تعداد صفحات : 27